loading...
ایران مذهبی
مجتبی بازدید : 33 سه شنبه 1392/08/21 نظرات (0)

 

کاسبی علی اقا

 

 

این داستان واقعیست!

 
 
یکی بود یکی نبود. یه علی آقایی بود از اون هفت خط های روزگار. چشمتو میبستی جیبتو میزد. کارش این بود.
حسابی حرفه ای شده بود. صبح تا شب توی این مسجد، توی اون حسینیه، آدم نشون میکرد، تا چراغارو خاموش میکردن و میرفتن توی حس، علی آقای ما کارش رو شروع میکرد. در آمدش بد نبود. روزانه خرج خودش و خواهر و مادرش رو در می آورد. باباش مدتها بود عمرشو داده بود به شما. ننش هم به هوای اینکه بچش سر کاره کلی دعاش می کرد:
خدا خیرت بده ننه! ایشالا توی لباس دامادی ببینمت.
چه میدونست که بچش یکی از جیب برهای حرفه ای شهره .
تا یه شب طبق برنامه ی همیشگی با همکاراش یعنی همون جیب بر های وردستش میرن یکی از مجالس شهر .
میشینن و همونجور که داشتن مردم رو ورانداز میکردن که کی پول دار تره و کی سرش به تنش می ارزه میبینه اصلاً حس و حال دزدی رو نداره. به رفیقاش نگاه میکنه میبینه که آره. امشب حسش نیست. شبهایی هم که حسش نیست احتمال گیر افتادنش بیشتره. تا میبینه اوضاع به قول معروف "خیته" یه اشاره میکنه که برو بچ امشبو بیخیال!
چراغارو خاموش میکنن و شروع میکنن به روضه خونی و سینه زنی. یه لحظه علی آقا به خودش میاد میبینه صورتش پر از اشکه و داره وسط جمعیت سینه میرنه . انگار امشب اصلاً یه جورای دیگست. حالا کسی که برای جیب بری اومده توی مجلس شده گریه کن و سینه زن همون مجلس! بگذریم... 
اون شب علی آقا چیزی کاسب نمیشه و میاد بره خونه، یادش میاد که ای داد بیداد آبجی و ننم شام ندارن و منتظر منم. من هم که کاسبی نکردم و پول ندارم. چه کنیم، چه نکنیم. میگه پیاده میرم خونه تا خوابشون ببره و چشمام توی چشماشون نیفته.
بعد از یکی دو ساعت میرسه سر کوچشون و میخواسته بره خونه که همسایه دستاشو میگیره و میگه کجا بودی؟
یک ساعته منتظرتم؟ بیا خونه ی ما.
تا میاد به خودش بجنبه میبینه یه دیس غذا با بهترین مخلفات جلوش هست و خونه ی حاج آقا افتاده.
حاجی میگه بخور که دو ساعت پیش خواهرت و مادرت هم غذا خوردن و خوابیدن.
میگه حاجی تا بهم نگی چی شده لب به غذا نمیزنم.
از حاجی انکار و از علی آقا اصرار.
تا بالاخره حاج آقا میگه: سر شب خوابیده بودم. خواب دیدم امام حسین (ع) دارن دوون دوون میان و بهم گفتن فلانی! امشب همسایتون مهمون ما بوده نتونسته برای خانوادش شام تهیه کنه. میری شامشون رو میدی. پسره هم که اومد شامشو میدی و از فردا صبح میبریش در کارگاهت با حقوق ماهی ... تومن پیشت کار میکنه!!!!!!
 
 
 
یا حسین(ع)،
حاجت ها و گناه های من بزرگ تره یا رحمت و کرم شما؟
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
ایران مذهبی سایتی مفید درزمینه ارائه افکاردینی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیاازاین وبلاگ راضی هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 127
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 25
  • آی پی امروز : 42
  • آی پی دیروز : 82
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 46
  • بازدید ماه : 252
  • بازدید سال : 2,457
  • بازدید کلی : 16,872
  • کدهای اختصاصی
    action=http://www.google.com/search>
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    ارسال لینک 
    قرآن آنلاین پاسخ به شبهات
    سایت پیشکسوت